دیشب برای ندا گریه کردم، بالاترینی‏ها بیایید به احترام خون ندا و نداها متحد باشیم

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

دلم گرفته است، به کجا پناه ببرم... قصد نوشتن و ارسال این متن را از مدت‏ها پیش داشتم. اما اتفاقی دیشب برایم رخ داد که من را وادار به نوشتن این مطلب کرد. شب گذشته مشغول بررسی فیلم‏ها، عکس‏ها و مطالب مربوط به جنبش بودم. هنگام مرور و تماشای عکس‏ها، به تصویر صورت خونین ندا آقا سلطان برخوردم. بغض راه گلویم را گرفت، اشک در چشمانم جمع شد و مشغول گریه کردن شدم. تصاویر تمام شهدا و کشته شدگان راه آزادی در ذهنم نقش بست. برادران و خواهران ما رفتند. سربلند و سرافراز هستند. درست مثل تمام دلاور مردان و شیر زنان تاریخ ایران از ابتدا تا به امروز. ما مانده‏ایم و راهی که در پیش است. لازمه‏ی پیمودن این راه آگاهی، اتحاد و همدلی است. همه اعضای یک خانواده بزرگ به نام ایران هستیم. درست مثل اعضای هر خانواده‏ای دارای عقاید، اندیشه‏ها و سلایق متفاوتی هستیم اما در نهایت انسان و ایرانی هستیم که اصلی ترین و مهم ترین وجه مشترک ما است. پس بیایید همدیگر را تحمل کنیم و کاری نکنیم که اعضای خانواده از هم جدا و دور شوند. حق سخن گفتن و اظهار نظر کردن را از اعضای خانواده نگیریم. هدف مشترک است و همین ارزش محسوب می‏شود. باز هم به یاد ندا و نداها افتادم. دوباره چشمانم پر از اشک شده است. بیشتر از این نمی‏توانم بنویسم. دیگر درباره‏ی جنبش سبز نخواهم نوشت. چون تمام حرف‏هایم را زده و شما هم آن را خوانده‏اید. ببخشید که مطلبم چیزی در چنته نداشت چون توانی برای نوشتن ندارم. تنها یک آرزو دارم و بس: دیدن بهار آزادی، سربلندی نام ایران و ایرانی و به ثمر نشستن خون ندا و نداها.

1 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام. مطلبی به نام «پنج بعلاوه یک = سقوط دولت کودتا» نوشتم که خوش‌حال می‌شوم بخوانید و نظرون را بگید.
http://balatarin.com/permlink/2009/10/1/1781707