من و دوستان افغان (انسانیت را دوست دارم و بس)

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

ابتدا با نقل خاطره‏ای از خودم شروع می‏کنم: در دوران دبستان با چند نفر از بچه‏های افغان در مدرسه دوست بودم. همدیگر را بسیار دوست داشتیم و فارغ از هرگونه رنگ و ریایی دوستان خوبی برای هم بودیم. اما همیشه یک مورد آزارم می‏داد و آن هم متلک‏های نیش‏داری بود که بابت این دوستی نثارم می‏شد. از طرف بقیه بچه‏های مدرسه، آشنا، فامیل و ... من هم که بچه بودم. با شنیدن این حرف‏ها گاهی نسبت به دوستان افغان خودم حس بدی پیدا می‏کردم که البته خودم هم این حس را دوست نداشتم و از آن بدم می‏آمد. اما حالا هم که آن دوران را پشت سر گذاشته‏ام. همین مشکل را به نوعی دیگر دارم تجربه می‏کنم: تو چرا با این دوست هستی؟ چرا رفیق فلان داری؟ این دوستت چرا این رنگیه؟ اون دوستت از فلان مذهب و دین است؟ با ایکس دوستی نکن. تخم و نژاد اون دوستت از اون فلان فلان شده‏ها است!! با مردم این طایفه دوست باش و با اون یکی طایفه دشمن. حرف‏هایی از این قبیل که گوشم از آن‏ها پر شده است. یک جواب همیشگی دارم که به این افراد می‏گویم: رنگ، نژاد، مذهب، قومیت و ملیت افراد برایم اهمیتی ندارند. آن‏ها هم همنوع خودم هستند. انسانیت را دوست دارم و بس.

0 نظرات: