با وجود این همه خوبی، پس چرا همیشه آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی! (بخش اول)

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

خوب می‏خوریم، خوب می‏خوابیم، خوب می‏پوشیم، خوب می‏خندیم، خوب می‏گرییم، خوب می‏رقصیم، خوب حرف می‏زنیم، خوب مذهبی می‏شویم، خوب بی مذهب می‏شویم، خوب با خدا می‏شویم، خوب بی خدا می‏شویم، خوب سبز می‏شویم، خوب زرد می‏شویم، خوب قرمز می‏شویم، خوب راست می‏گوییم، خوب دروغ می‏گوییم، خوب انگ می‏زنیم، خوب متهم می‏کنیم، خوب فرار می‏کنیم، خوب سفسطه می‏کنیم، خوب استدلال می‏کنیم، خوب فکر می‏کنیم، خوب فکر نمی‏کنیم، خوب پرواز می‏کنیم، خوب سقوط می‏کنیم، خوب اجابت مزاج می‏کنیم، خوب راه می‏رویم، خوب می‏دویم، خوب رویایی می‏شویم، خوب منطقی می‏شویم، خوب می‏شاشیم، خوب می‏رینیم! (ببخشید بابت بی ادبی، لازم بود که بگویم)، خوب سخنرانی می‏کنیم، خوب درس می‏خوانیم، خوب درس می‏دهیم، خوب نصیحت می‏کنیم، خوب نصیحت می‏شنویم، خوب عاقل می‏شویم، خوب بی عقل می‏شویم، خوب دیوانه می‏شویم، خوب به جنون می‏رسیم، خوب متولد می‏شویم، خوب می‏میریم و هزاران خوبی دیگر! مانده‏ام با وجود این همه خوبی و این زندگی سرشار از خوبی، پس چرا همیشه آفتابه لگن هفت دست، شام ناهار هیچی! یا به قولی هشتمان گروی نهمان است. به اصل قضیه در پست بعدی خواهم پرداخت. می‏خواهم خوب بنویسم!

0 نظرات: